بسیاری از فعالیتهای اقتصادی حاکم بر زندگی امروزی مبتنی بر ترس و وحشت است. از اقتصادهای خُرد کوچه بازاری گرفته تا اقتصاد کلان کشوری. او که بخش زیادی از حقوق خود را به عنوان بیمه تأمین اجتماعی، بیمه عمر، بیمه بدنه، بیمه شخص ثالث یا بیمه درمانی به سازمانهای بیمهگر میدهد از ترس روزی است که به بیماری یا تصادف سختی گرفتار شود و از پس هزینههایش بر نیاید یا وقت ناتوانی، امکان کار و کسب درآمد را از دست بدهد. اگر پولی در بانک نگه میدارد از ترس محفوظ نبودن آن در بیرون است. اگر با هزار منت و خفت یک وام مسکن ۱۸٪ میگیرد از ترس گرانتر شدن خانه است. و اگر هر ماه در تلاش برای دادن اقساط آن است از ترس دیرکرد و تبعات وحشتناک دیگر آن است. اگر گاوصندوق خریده، از ترس به سرقت رفتن اسنادش است. اگر قفل و در ضدسرقت خریده، از ترس و سارق است. اگر قاب و محافظ صفحه چندصدهزار تومانی میخرد از ترس شکستن گوشی چند میلیونی است. اگر در دوران بارداری همسرش و چندسال ابتدایی تولد فرزندش مدام برای آزمایش به پزشک مراجعه میکند از ترس آسیب ندیدن مادر و کودک است. اگر در صف خرید پراید و گوش و مرغ و بنزین و دلار و طلا میایستد از ترس گرانتر شدن آنهاست. اگر پیاز را گونی گونی میخرد، از ترس همقیمت شدن آن با سیبزمینی است. اگر شامپوهای گرانقیمت خارجی میخرد از ترس کچل شدن است. اگر در کلاسهای کنکور شرکت میکند و کتابهای تستزنی میخرد از ترس رتبه و تراز افتضاح در کنکور است. هر کدام از این جریانها زنجیرهای بزرگ از چرخدندههای عظیم اقتصادی را به حرکت درمیآورد.
از منظر کلان هم بودجههای هنگفت نظامی و دفاعی کشورها از ترس روزی است که یکی از همسایگانشان هوس حماقت به سرشان بزند. اگر میلیارد دلاری برای اس۳۰۰ و اس۴۰۰ و اف۳۵ و سپر موشکی و زیردریایی اتمی و ناو ۶۰۰۰ هزارنفری و موشکهای باستیک قارهپیما هزینه میکنند از ترس ماجراجویان جهان است. اگر میلیون میلیون برای بازسازی کشور همسایه خرج میکنند از ترس از دست دادن نفوذشان است و جایگزین شدنشان با رقبا. اگر هزینههای سرسامآوری در سازمانهای اطلاعاتیشان هزینه میکنند از ترس همبستگی ناراضیان داخلی است. اگر دم انتخاب به یاد سهام عدالت میافتند و جرئت حذف یارانهها را ندارند، از وحشت از دست دادن تاج و تختشان است. اگر مدام در حال کَلکَل با دشمنان منطقهای خود هستند و هزینههای این سرکشی را متقبل میشوند برای ترساندن مردمشان از جنگ احتمالی و به اجبار متحدکردن آنها به نفع بقای بیشتر کاخهای برآمدهشان از کوخهاست. اگر شبکههای خارجی جنگ احتمالی آنها را در بوق و کرنا میکنند به قصد القای اضطراب به مخاطب و مجاب کردن او برای پیگیری مداوم شبکه آنهاست. اینکه این حسنک وزیر چه گفت، آن یکی چه جوابی داد. اینکه دم آخر از دستور حمله منصرف شده یا نه. اینکه باید منتظر پاسخی باشند یا نه. مدام مخاطب را تا لبه پرتگاه ترس و اضطراب بردن و بازگرداندن نیروی محرکه اقتصاد چنین شبکههایی است.
حتی در اقتصادهای معنوی هم این ساز و برگ ترس حاکم است. اگر او در اینستاگرام و توییتر و وبلاگ فعالیت مداوم دارد از ترس کاهش مخاطب است. اگر در موضوعی خاص مورد حمله پیگیرندگان قرار میگیرد، از ترس وقوع مجدد، از طرح دوباره آن موضوعات دوری میکند. اگر دیوانهوار در حال Like کردن و Fav زدن و نظر دادن است از ترس بیبازخورد بودن مطالب خودش است. در عصر تنهایی چنین ترسی سنبه پر زوری دارد. اگر پاسخ صحبتهای بیمنطق رئیسش را نمیدهد از ترس نزول جایگاهش در شرکت است یا حتی اخراج شدن. اگر در مقابل غرزدنهای همسرش سکوت میکند از ترس مهریه یا شروع فرایند فرسایشی و تخریبی جر و بحثها و سربازکردن دلخوریهای ریز و درشت گذشته است.
حالا که به آینه نگاه میکند تابلوی
جیغ ادوارد مونک را میبیند. پیکری خسته و تکیده که با بیشمار ترس تراشیده و خراشیده شده است.
درباره این سایت