هرچه که بیشتر از عمرش کاسته میشود او بیشتر به شباهت متضادها پی میبرد و دلایل تلاشهایش محوتر و مسخرهتر میشود. کمکم دیگر برگمان و بلاتار و لینچ و تقوایی و بیضایی و کیمیایی برایش فرق چندانی ندارند. دیگر تفاوتی بین استقلال و پرسپولیس و رئال و بارسا و یووه و اینتر و دورتموند و بایرن و چلسی و منچستر و لیورپول و سیتی قائل نیست. سفر به انتهای شب و جز از کل و اتحادیه ابلهان و عقاید یک دلقک و پیرمرد و دریا و برق نقرهای و تام سایر و شازده کوچولو و بوف کور و گیله مرد برایش توفیر فاحشی با هم ندارند. مزه غذاها و میوهها و شربتها و بستنیها برایش یکی میشوند. ایران و عراق و دوست و دشمن یکی میشوند. شهرها و آدمها شبیه هم میشوند. فرایندها تکرار میشوند. آدمها تکرار میشوند. انتخابها تکرار میشوند. اشتباهات تکرار میشوند. نقدها تکرار میشوند. ایدهها و راهکارها تکرار میشوند. شکستها تکرار میشوند. انکارها تکرار میشوند. حذفها و جرح و تعدیلها تکرار میشوند. تندرویها تکرار میشوند. امیدها تکرار میشوند. وعدهها و قولها تکرار میشوند. فریبکاریها و خودویرانگریها تکرار میشوند. بیتفاوتیها تکرار میشوند.
وقتی از فاصله دور به این تصویر نگاه میکند، یک تکرار مداوم و یک هزارتوی فراکتالی را در مقابل خود میبیند. هزارتویی که هرچقدر از آن دور شود یا در آن ریز شود همواره یک الگو درحال تکرار است. یک تکرار بیپایان.
درباره این سایت