شاید اولین وبلاگی که خواند وبلاگ عمویش بود که درباره اخبار روستایشان می‌نوشت. بعد کم‌کم با وبلاگ‌هایی آشنا شد که در هر یادداشت کلی مطلب آموختنی و نقد و بررسی و پیشنهاد بود. در هر کدامشان نگاهی نو به موضوعات بود. وبلاگ‌هایی که ماهیانه بیش از دو سه نوشته منتشر نمی‌کردند. اما همان یادداشت‌های کم تعداد ولی پرمحتوا کافی بود که او را تشویق به خواندن یک کتاب، دیدن یک فیلم یا شنیدن یک موسیقی یا دقیق شدن در یک نقاشی و یا حتی توجه به یک فرهنگ نادرست اجتماعی می‌کرد. آن زمان بلاگستان برای او و خیلی‌های دیگر سرزمینِ عجایبِ آن‌سوی لانهٔ خرگوش بود. چیزهایی در آن می‌خواند که شاید در رومه‌ها و مجله‌ها اجازه چاپ نمی‌گرفتند. پس معمولا مطالب آن یک سر و گردن از سایر مطبوعات بالاتر و صریح‌تر بود. در کنار این ویژگی فرصت کم‌نظیر نظربازی (نه به معنای شاعرانه آن) با یادداشت‌نویسان و پرسش‌های دقیق و پاسخ‌های مفصل و راه‌گشای آنها مَحملی بود برای آموختن. این یادگیری حتی شامل نحوه طرح سوال و چگونگی پاسخ به آن هم می‌شد. از سوی دیگر به دلیل کوچک بودن آن فضا، بیشتر مطالب وبلاگ‌ها توسط همدیگر نقد و بررسی می‌شد. آدم‌ها در آن فضا تشنه گفتگوی سازنده و رسیدن به درکی عمیق‌تر بودند. به نوعی شاید بتوان گفت که حوصله یکدیگر را داشتند. نویسندگانی مؤلف که هر کدام سبک و سیاق و نگرش خاص خود را به موضوعات داشتند. یکی شاعرانه، یکی تکنولوژیک، یکی راویانه، یکی طنازانه، یکی دانشگاهی، یکی ادیبانه، یکی فیلسوفانه، یکی کاریکاتوری و بسیاری قالب‌های دیگر که حتی اسم خاصی هم روی آن‌ها نمی‌شد گذاشت. وبلاگ‌هایی همچون عصیان، توکای مقدس، کیبرد آزاد، فوسکا، شمال از شمال غرب، فلسفه در اتاق خواب، لبخند احمقانه یک زن، نوستالژی‌های سال‌ها بعد، میرزا پیکوفسکی، پرسه‌هایی که تا ادامه می‌روند، پرسونا، تانزانیای خالی، مرد صیغه‌ای، کافه کافکا، مع ماهی، اقلیما، کنار کارما، نیکولای آبی، خرمالوی سیاه، دردهای خاکستری، رژ لب قرمز، کوچه خوشبخت، پاگرد، پیاده‌رو، دیفال مستراح، ناتور، یک لیوان دندان مصنوعی و بسیاری دیگر که نامشان را از یاد برده است. 

اما اکنون وی در این سرزمینْ اعجاز چندانی نمی‌بیند. گویی که پیامبرانِ صاحب‌ معجزه از آن رخت بربسته‌اند. بسیاری از نوشته‌ها رنگ و بویی ساده و بی‌حس و حال و روزمره به خود گرفته‌اند. خبری از فکر و اندیشه نو، شیوه و طریقت تازه، گفتگوهای عمیق و راهگشا، نقدهای مهیج، نثرها و واژگان منحصر به فرد نیست. وبلاگ‌های پربینندهٔ سوت و کوری که تنها هنرشان بازنشر مطالب کتاب‌ها و مصاحبه‌ها و یادداشت‌های رومه‌ها و مجله‌ها است بدون هیچ دخل و تصرفی. و مؤلفانی که مطالبشان را حتی بازخوانی هم نمی‌کنند چه برسد به ویراستاری. نوشته‌های پرشده از غلط‌های تایپی، فعل‌های ناهماهنگ با ضمایر، واژگان شه و سطحی و سوژه‌هایی خام و نپخته که فرآوری خاصی روی آنها صورت نگرفته است. انگار نویسنده حال و حوصله خودش را هم ندارد و به زور خودش را به صفحه مدیریت وبلاگش رسانده و با اکراه دکمه انتشار را فشرده است. 

همه این حرف‌ها شاید تلاش بیهوده‌ای باشد برای پاسخ به این پرسش که چرا وبلاگ‌نویسی به رخوت و رکود رسیده است؟ و کوششی برای یافتن راهی برای احیای آن. در ادامه راهکارهایی می‌آیند که به خاطر ناقص او خطور کردند:

  • از اینکه کاراکتر وبلاگش بزرگ‌تر از شخصیت خودش بشود گریزان است. چون وقتی چنین اتفاقی بیفتد این مخاطب و خوشایند یا بدآیند اوست که سطح و جهت  یادداشت‌ها را مشخص می‌کند و گاهی هم به خودسانسوری کشیده می‌شود. سوی دیگر این انبساط بی‌رویه کاراکتر نگاه از بالا، کاهش ارتباطات، عادت به رفقای قدیمی و حالت تدافعی نسبت به دوستان جدید است و فرار از موقعیت‌هایی که موجب شروع این ارتباطات می‌شود. 
  • روزنگاری صرف به اعتقاد او فاقد ارزش است. مگر اینکه این روزنگاری حامل نگاه خاص، بار انتقادی، توجه به نکات نادیدنی، صداقتی درخور و با شیوه‌ای مختص به شخص نویسنده باشد. وگرنه یک شرحِ متداولِ بی‌سروته و بدون نتیجه‌گیری نه به درد اعتلای نگارنده می‌خورد و نه خواننده.
  • آوردن نقل‌قول‌های خام از منابع مختلف بی‌آنکه چیزی از جانب وبلاگ‌نویس به آن افزوده یا از آن کاسته شود ارزش چندانی نخواهد داشت. (کاستن به معنای نفی بخشی از اظهارات متن نقل‌شده است) هرچند که وی» معتقد است همین نفس گزینش بخش‌ها، سلیقه ناقل را با خود دارد. اما این کمترین تأثیری است که یک وبلاگ‌نویس می‌تواند برجای بگذارد. 
  • اگر قرار به معرفی یک اثر هنری است چه بهتر که نویسنده از ذکر نام و بیان خلاصه‌ای از موضوع و اظهار لحیه‌ای در خصوص خوب بودن آن فراتر برود و با نگاهی تحلیلی و انتقادی آن را توصیف و بررسی کند. به بیان دیگر حتی در موضوعی دم‌دستی مانند معرفی یک اثر هم می‌توان و باید که معرف، رنگ و بویی از خود را در نهاد خواننده به یادگار بگذارد. 
  • اگر او وبلاگی را پی می‌گیرد، سعی می‌کند پس از مطالعه نوشته‌های آن در صورت وم نگاه خود را هم در خصوص موضوع مطرح‌شده، به آن مطلب بیفزاید. و اگر با آن مخالف بود علت آن را به شکلی قانع‌کننده بیان کند. به نظر او یکی از جدی‌ترین آفات فضای کنونی نگفتن دیدگاه است (به شرط رعایت موارد پیشین)؛ به خصوص نظرات مخالف. اگر هم نظری گذاشته می‌شود برای موافقت است. در مواردی که مخالف یک نوشته‌اند معمولا سکوت را بر بیان آن ترجیح می‌دهند. یکی از دلایل چنین سکوتی برخورد نامناسب نویسنده و گاهی تحقیر طرف مقابل است. دلیل دیگر تنبلی فکری مخاطب منبعث از دیگر شبکه‌های اجتماعی است. شبکه‌های قصارنویس و قلب‌بگیری که ذهن خواننده را تنبل می‌کنند؛ به طوری که حوصله درنگ در یادداشت نوشته شده و بیان نظر خود را ندارند. وبلاگ برای این افراد فقط جنبه وقت‌گذرانی دارد. 
  • اثر دیگر تنبلی ذهنی مخاطبان، فرار آن‌ها از یادداشت‌های طولانی و تحلیلی است (باز به شرط رعایت موارد پیشین) و در نتیجه دلسرد شدن نویسنده از ارائهٔ بررسی‌های موشکافانه و دقیق. چنین مخاطبانی به دلیل این تنبلی بی‌شک از مطالعه کتاب نیز عاجزند. شاید تا به اینجا مشکل چندانی رخ ننماید. اما اگر همین مخاطبان دست به قلم شده و شروع به نگارش و انتشار نمایند چه؟ حاصل رشد چنین نویسندگانی این است که آن‌ها به تدریج آدم‌های شبیه به خود را جذب و میل خوانش و آموختن همدیگر را با قلم نازل خود ء می‌کنند و دیگر احساس نیازی برای مراجعه به وبلاگ‌های تحلیلی و درگیرکننده ندارند. به این ترتیب زنجیره‌ای از وبلاگ‌نویسان(!) پدیدار می‌شود که در حال تشدید جهل یکدیگر و نان قرض دادن به هم هستند. داد و ستدی که هیچ رشدی به همراه ندارد.
  • یادداشت‌نویس به عقیده او قبل از هرچیزی باید هدفش از بیان یک موضوع به م گذاشتن آن باشد. با چنین پیش‌فرضی اول از همه خودش مسئله را به طور مطلق بیان نمی‌کند و راه گفتگو را نمی‌بندد. فایده دوم این است که در مقابل انتقاد حالت تدافعی نمی‌گیرد، چون از آغاز چنین چیزی را پذیرفته است. سوم اینکه از نظرات موافق خیلی کیفور نمی‌شود. چرا که موافقان جای بحث چندانی را باز نمی‌گذارند.
  • قرار دادن گزینه موافق و مخالف در پای نوشته‌ها یکی از اشتباهات و جنایات بزرگ یک وبلاگ‌نویس است. با این کار هدف کلی وبلاگ‌نویسی که تبادل نظرات است مخدوش می‌شود. اینکه چه تعداد از مخاطبان مخالف یا موافق با یک موضوع هستند چه اهمیتی دارد اگر قرار نباشد که دلیل آن را بیان کنند تا از یکدیگر چیزی بیاموزند؟!
اگر گستاخی این تازه‌واردِ کم‌مخاطب را ببخشایید، ازتان خواهشمند است که منت بر سر او و جهان وبلاگ‌نویسی بگذارید و شما هم راهکارهایی که برای احیای این فضا به نظرتان می‌رسد در وبلاگ خود با دیگران به اشتراک بگذارید. و در صورت تمایلِ شما، خوشحال می‌شود که او را هم از مطلب خود آگاه سازید.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها