خدا، شیطان، فرشته، بهشت، جهنم و روز داوری تمام فکر‌ش را به خود مشغول کرده است. حال آن‌که همه از دریچه مرگ می‌گذرند. اما چرا به این سادگی از کنار خود این دریچه (مرگ) می‌گذرد و به دنبال چیزهایی است که شاید در فراسوی آن باشد؟ چرا به نفس بودن چنین دری توجه نمی‌کند در حالی که تنها حقیقت ملموس و قطعی جهان است که بر تمام هستی جهان سایه افکنده است. از مرگ ستارگان و کهکشان‌ها گرفته تا مرگ گیاهان و جانوران روی زمین تا فرسایش سنگ‌ها و کوه‌ها تا مرگ و فروپاشی اتم‌ها. این‌که همه می‌میرند» عجیب نیست؟ اگر تمام جواب‌ها در همین جمله به ظاهر ساده باشد چه؟ این‌که هیچ گریزی از آن نباشد شگفت‌انگیز نیست؟ این‌که در هر پستویی در هر ارتفاع و عمق و تاریک و روشنی به همه دسترسی دارد مسحورکننده نیست؟ این‌که کسی را از یاد نمی‌برد یا به کسی بی‌توجهی نمی‌کند، این‌که صدای همه را می‌شنود، این‌که به همه پاسخ می‌دهد و در انتها همه را گرم در آغوش می‌گیرد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها